Web Analytics Made Easy - Statcounter

هواپیمای آخرین شاه ایران به همراه همسرش، ساعت 08/13 روز سه‌شنبه 26 دی‌ماه 1357 برابر با 16 ژانویه 1979 فرودگاه مهرآباد را ترک کرد. ویلیام شوکراس، نویسنده و روزنامه‌نگار انگلیسی که بعدا کتاب «آخرین سفر شاه» را درباره روزهای آوارگی محمدرضا پهلوی و فرح دیبا نوشت، حال و هوای آن روز فرودگاه مهرآباد را این‌گونه گزارش می‌دهد: «.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

.. 16 ژانویه ۱۹۷۹، فرودگاه مهرآباد تهران، باد سردی از کوه‌های البرز، دور و بر دو فروند هواپیمای ۷۰۷ را که در جلوی پاویون سلطنتی یک‌طبقه‌ سفید و مفروش با قالی‌های ضخیم، ایستاده‌اند، جارو می‌کند. همین‌جا بود که در روزهای خوش‌تر، شاه ایران، پادشاهان و دولتمردانی را که برای چاپلوسی و تأیید بلندپروازی‌ها و تقاضای اتحاد و پول و سایر نشانه‌های پادشاهی‌اش می‌آمدند، پیشواز و بدرقه می‌کرد...» شاه‌ در خاطراتش‌ اعتراف‌ دارد:  «در آن‌ لحظات‌ احساس‌ می‌کردم‌ واقعه‌ شومی‌ در شرف‌ وقوع‌ است‌، زیرا با تجربه‌تر از آن‌ بودم‌ که‌ درباره‌ آنچه‌ احتمال وقوعش‌ می‌رفت ‌تصوری‌ نداشته‌ باشم‌. می‌خواستم‌ خود را قانع‌ کنم‌ که‌ رفتنم‌ از ایران‌ هیجانات‌ را فروخواهد نشاند و از تنفرها خواهد کاست‌... سکوت‌ دلخراشی‌حکمفرما بود که‌ جز با هق‌هق ‌گریه‌ شکسته‌ نمی‌شد...» اما این نخستین فرار شاهان پهلوی نبود، اولین بار این رضاخان میرپنج بود که پس از هجوم ارتش‌های متفقین به ایران، از کشور گریخت یا او را وادار به فرار کردند! وقتی در 25 شهریورماه 1320، رضا میرپنج آماده حرکت به سمت اصفهان و سپس بندرعباس شد، تا ایران را ترک کند، هیچ‌کس از رفتن او متأثر نشد.  اما پهلوی دوم، در کارنامه سیاسی خود دو فرار بزرگ دارد؛ فرار نخست وی در مردادماه 1332 و به‌دنبال اوج‌گیری نهضت مردم ایران رقم خورد و با کودتای آمریکایی 28 مرداد، به بازگرداندن وی توسط سرویس‌های جاسویسی آمریکا و انگلیس انجامید. فرار دوم، در 26 دی‌ماه سال 1357 و به دستور مستقیم آمریکا، در پی اوج‌گیری نهضت امام خمینی صورت گرفت. دزموند هارنی، دیپلمات انگلیسی درباره فرار دوم شاه آورده است:  «... به من گفتند که سناتور رابرت بیرد با یک مأموریت ویژه از طرف جیمی کارتر به تهران آمده است. یک نفر به من اطمینان داد که سناتور آمده است تا یک پیام شخصی به شاه برساند به این مضمون که چون استفاده از نیروهای نظامی هر روز بی‌حاصل‌تر می‌شود، شاه باید برود...» ژیسکاردستن، رئیس‌جمهور فرانسه و هلموت‌ اشمیت، نخست‌وزیر آلمان نیز از جمله افرادی بودند که بر خروج هرچه سریع‌تر محمدرضا پهلوی از کشور تأکید داشتند. ویلیام شوکراس از قول ویلیام سولیوان، آخرین سفیر آمریکا در ایران، روزهای آخر شاه را این‌گونه توصیف می‌کند: «... شاه در بعضی گفت‌وگوهایش با سولیوان، گویی در گرداب حوادث غرق شده بود. گاهی عصبی بود و زمانی به طرز شگفت‌انگیز ساکت و آرام به‌نظر می‌رسید. اما در تمام موارد اوضاع را درک نمی‌کرد و مایوسانه در جست‌وجوی توصیه و نظر مشورتی بود. فقط به من بگویید واشنگتن چه می‌خواهد؟ این سؤال برای سولیوان بسیار سخت بود...» از این روایت سولیوان، حقارت و زبونی محمدرضا بیش از پیش نمایان می‌شود. چنان‌که اسناد و حتی گفته‌های خودش حکایت دارد، او همواره گوش به فرمان بیگانگان بود؛ از همان زمان که می‌خواست بر تخت سلطنت بنشیند تا تمام دوران حکومتش و حتی وقتی فرمان به کشتار مردم می‌داد و تا لحظات فرار از کشور.  سرانجام دستور نهایی را واشنگتن صادر کرد و همان‌گونه که در شهریور 1320، متفقین فرمان به خروج رضا میرپنج از کشور داده بودند، این‌بار امر به‌ترک کشور توسط پسرش کردند. ویلیام شوکراس فرمان واشنگتن به شاه را این‌گونه تعریف می‌کند: «...در اواخر دسامبر، سولیوان برای انجام مأموریتی به کاخ (نیاوران) رفت که به قول خودش برای یک سفیر غیرعادی بود. می‌بایست به رئیس کشوری که نزد او اعزام شده بود، بگوید که باید کشورش را ترک نماید... شاه با دقت و آرامش به سخنان سفیر آمریکا گوش داد و سپس رو به او نمود و کم و بیش التماس‌کنان، دست‌هایش را به سوی او دراز کرد و گفت: «بسیار خوب، ولی به کجا باید بروم؟...» اما به ویلیام سولیوان نگفته بودند که شاه باید به کجا برود، فقط دستور این بود که وی باید از کشور خارج شود. از همین روی، سولیوان نظر خاصی نداشت. شاه از کیسه ملت املاک وسیعی در سوییس و انگلیس خریداری کرده بود و هر سال برای خوشگذرانی خصوصاً به سوییس رفته و سوژه عکاسی برخی مجلات اروپایی قرار می‌گرفت.  اما او به بهانه‌هایی همچون ضعف سیستم امنیتی یا هوای سرد، چندان میل نداشت به این کشورها برود. شاه آرزو داشت که پس از خلع از قدرت، تحت حمایت آمریکایی‌ها باشد که در طول دوران حکومتش به آنان خدمت کرده بود. از همین روی وقتی سولیوان پیشنهاد سفر به آمریکا را به او داد، دیگر سر از پای نمی‌شناخت. ویلیام سولیوان از شاه پرسید:  «... آیا اعلیحضرت میل دارند برای ارسال دعوت نامه‌ای از ایالات متحده برایشان اقدام کنم؟...» ویلیام شوکراس صحنه عکس‌العمل شاه را به نقل از سولیوان این‌گونه تشریح کرده است: «... در این هنگام (بعد از پیشنهاد سولیوان) شاه به جلو خم شد و با هیجانی شبیه به حرکات یک کودک خردسال که به موضوعی علاقمند شده باشد، گفت: «وای، این کار را برای من می‌کنید؟ واقعاً این کار را می‌کنید؟ ...» ولی شوکراس می‌نویسد که روایت شاه از این ملاقات کمی متفاوت است. او پس از اینکه سولیوان کاخ را ‌ترک کرد، به گفت‌وگو با ایرانیانی که به دیدارش آمده بودند، پرداخت و با حیرت به آنان گفت:  «... آیا می‌دانید سولیوان به من چه گفت؟ می‌گفت باید کشور را ‌ترک کنم...» اما علی‌رغم موافقت اولیه و برخلاف آنچه ویلیام سولیوان به شاه وعده داده بود، آمریکا نوکر حلقه به گوش خود را راه نداد و یکی دیگر از نوکرانش در منطقه (انورالسادات، حاکم مصر) را مأمور کرد تا به‌طور موقت، شاه را در کشورش بپذیرد.   سولیوان و شوکراس هر دو در کتاب‌های خود از عجله آمریکا برای خروج شاه نوشته‌اند. سولیوان در 12 ژانویه (22 دی‌ماه) مجدداً به کاخ نیاوران رفت و این‌بار در حالی که به ساعتش نگاه می‌کرد، هشدار داد که مسئله خروج شاه از کشور دیگر مسئله چند روز نیست، بلکه اینک ساعات مهم هستند! حدود ساعت 11/30 روز سه‌شنبه 26 دی‌ماه، شاه و فرح و بچه‌هایشان (به جز رضا پهلوی که قبلاً به آمریکا رفته بود) با هلیکوپترهای جداگانه راهی فرودگاه مهرآباد شدند.  ویلیام شوکراس حال و هوای کاخ نیاوران پس از خروج شاه و فرح را این‌گونه شرح داده است: «...دیوارها و کف اتاق‌های کاخ او که اخیرا نوسازی و تزیین شده و به عقیده بسیاری، زیاد پرزرق و برق است، کاملاً برهنه است. قالی‌ها و تابلوها بسته‌بندی شده و به یکی از خانه‌های ‌اشرف شاید در ژوان‌له‌پن، شاید به یکی از کاخ‌هایش در مانهاتان، شاید به خانه‌اش در خیابان مونتنی پاریس، شاید به خانه پسر معامله‌گرش، شهرام که ثروتی افسانه‌ای اندوخته است در لندن و یا شاید به جزیره متعلق به او در سیشل منتقل شده باشد...» در یکی از شب‌های بعد از رفتن شاه، یکی از خدمه باقیمانده در کاخ، به تابلویی که هنوز به دیوار آویخته بود،‌ اشاره کرد و گفت: «... این یکی را فراموش کرده‌اند بردارند!!...» خبرنگارهایی که در زمان پرواز هواپیمای شاه در فرودگاه بودند، نقل می‌کنند که هواپیمای یاد شده به علت بارهای بسیاری که همراه داشت با سنگینی از زمین برخاست! این در حالی بود که علاوه بر شاه، اعوان و انصار وی از جمله ‌اشرف و شمس و دیگر وابستگان سلطنت، ثروت بسیاری به‌صورت ‌اشیاء قیمتی یا پول نقد از کشور خارج کرده بودند. ویلیام شوکراس در ادامه گزارش‌های خود از ماجراهای حیرت‌آور آن ثروت‌های به غارت رفته، می‌نویسد: «... مأموران گمرک در سراسر اروپای غربی و آمریکای شمالی با وضع عجیبی روبه‌رو شده‌اند، چگونه می‌توانند قیمت ‌اشیاء گرانبهایی نظیر جامه‌دان‌ها و صندوق‌های لبریز از قالی و تابلو و مبل و الماس و گردنبندهای مروارید و انگشترهای یاقوت و گوشواره‌های زمرد و نیم تاج‌های زنانه و سرویس‌های نقره را که از ایران وارد می‌شود، ارزیابی کنند؟ بانک‌های تهران در تقاضاهای انتقال پول غرق شده‌اند...» اما از طرف دیگر مردم با شنیدن فرار شاه، به خیابان‌ها ریختند و با پخش شیرینی و گل و در آغوش کشیدن نظامیان، به جشن و شادمانی وصف ناپذیری پرداختند. آنتونی پارسونز، سفیر وقت انگلیس در ایران، آن روز را چنین توصیف می‌کند: «... مردمی که در خیابان‌ها حرکت می‌کردند همه در شور و هیجان بودند و هنگام عبور، از برابر ما دست تکان می‌دادند و بعضی‌ها روزنامه‌هایی را که عنوان درشت «شاه رفت» بر روی آن نقش بسته بود به ما می‌دادند... تظاهرات‌کنندگان روی اتومبیل زره‌پوش نظامی رفته و شعار می‌دادند و لوله‌های تفنگ سربازان با شاخه‌های گل مسدود شده بود. من چنین صحنه‌ای را هرگز به چشم خود ندیده بودم...» حضرت امام به مناسبت فرار شاه در پیامی به ملت ایران فرمودند: «رفتن شاه، پیروزی نیست بلکه طلیعه پیروزی است. و البته این طلیعه را من به ملت ایران تبریک عرض می‌کنم. و باید توجه داشته باشند که همان‌طوری که طلیعه پیروزی است، طلیعه خلع سلطه اجانب است‏.» اما 16 روز بعد یعنی در 12 بهمن 1357، تیتر بزرگ‌تری بر صفحه اول روزنامه‌های معروف عصر تهران نقش بست، تیتری که از عملی‌ شدن آرزوی ده‌ها هزار شهید به خون خفته انقلاب و خواسته میلیون‌ها نفر مردم ایران حکایت داشت، یک تیتر با اندازه حروفی که تا آن زمان سابقه نداشت:«امام آمد». 23302 کد خبر 1593018

منبع: خبرآنلاین

کلیدواژه: محمد رضا پهلوی فرودگاه مهرآباد ویلیام شوکراس دی ماه

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۱۳۹۲۵۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

۴ دهه زندگی مهدی نصیری؛ از کیهان تا بی‌بی‌سی

مهدی نصیری؛ انقلابی سفت و سخت دیروز، به منتقد سفت و سخت امروز تبدیل شده است؛ منتقدی که البته از نظر منتقدان امروزش، آن زمان تندرو نبوده ولی الان تندرو شده است یا از منظر منتقدان دیروزش، امروز تندرو نیست و آن زمان تندرو بوده است.

به گزارش خبرآنلاین، «تو بااستعداد هستی ولی مواظب باش گرفتار جریان‌های سیاسی نشوی»؛ آن روزی که محمد غرضی در حاشیه یک نماز جمعه در اواخر دهه ۷۰ این جمله را به مهدی نصیری گفت، شاید تصور نمی‌کرد مخاطبش روزی آهنگ «تاجزاده تا شاهزاده» را بنوازد؛ کسی که روزگاری نظرات تند و تیزی در آن سوی بام داشت.

افراطی دیروز یا افراطی امروز؟

برخی از نصیری به عنوان «افراطی دیروز» یاد می‌کنند و برخی هم با عنوان «افراطی امروز»؛ مدیرمسئول اسبق روزنامه کیهان، که چند سال است از چهره‌های منتقد نظام و مقامات ارشد آن شده است.

سخنان او و نواختن آهنگ «تاجزاده تا شاهزاده» در گفت‌وگو با بی‌بی‌سی فارسی باعث شده تا برخی به او بتازند و برخی دیگر از آن استقبال کنند؛ سخنانی که انگار محافظه‌کاران تندرو منتظرش بودند تا بتوانند از این راه آتش خود را بر سر اصلاح‌طلبان بریزند و بگویند که این حرف دل آن‌هاست که از زبان نصیری بیان می‌شود؛ حال آنکه اصلاح‌طلبان همان‌هایی هستند که در دهه ۶۰ تا حدی با نصیری قرابت فکری داشتند اما در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ او تندترین حملات را نسبت به آن‌ها داشت.

موعد انتقام رسید؟

شاید از همین بابت باشد که حالا نوبت تلافی اصلاح‌طلبان است و بابت «تاجزاده تا شاهزاده» به سختی به او می‌تازند؛ تا هم انتقام آن سال‌ها را گرفته باشند و هم دست اخوت به سمت نظام دراز کرده باشند تا بگویند ما آنچه که نصیری می‌گوید، نیستیم.

مسیر مهدی نصیری به کیهان افتاد

مهدی نصیری متولد ۱۳۴۲ در دامغان است. پدری مازندرانی و مادری دامغانی دارد؛ از همین بابت پسوند «لَلَردی» که نام یک روستا در مازندران است، نام خانوادگی «نصیری» را کامل می‌کند.

۱۳ سالگی راهی حوزه علمیه‌ای شد که پدرش مدیریت آنجا را بر عهده داشت. پدر او از روحانیون سرشناس دامغان بوده و در بین روحانیون سری در سرها داشته است. تا ۱۶ سالگی یعنی ۱۳۵۸ در حوزه علمیه دامغان، مقدمات و ادبیات را خواند و بعد از انقلاب برای ادامه تحصیل در علوم دینی به قم رفت و در آنجا ماندگار شد.

اسفند ۱۳۶۴ وقتی آیت‌الله شاهچراغی در سانحه هوایی به «شهادت» رسید، مهدی نصیری به سبب آشنایی خانوادگی با شاهچراغی، برای چهلم او مقاله‌ای در ویژه‌نامه کیهان نوشت. آن زمان محمد خاتمی، به عنوان نماینده ولی فقیه در این موسسه، فعالیت داشت.

پس از این مقاله، به قول خودش به عنوان «نماینده فرهنگی موسسه کیهان در قم» حضور داشت. او یک سال را در همین وضعیت گذراند تا سال ۱۳۶۶ که برای کار در کیهان، به تهران دعوت شد. بعد از آن به گفته خودش، «سلسله مقالات زمینه‌های صدور فتاوی امام را در نقد نوشته‌های آیت الله آذری قمی و مواضع روزنامه رسالت در کیهان منتشر کردم که با استقبال فراوانی مواجه شد».

او از ۱۳۶۷ سردبیر کیهان شد. در این زمان اختلافات میان گردانندگان موسسه کیهان کم‌کم در حال پررنگ شدن بود. یکی از این چالش‌ها انتخاب مدیرمسئول بود. سرانجام اردیبهشت ۱۳۶۹ زمانی که سیدمحمد خاتمی نماینده ولی‌فقیه در موسسه کیهان، به آفریقا سفر کرده بود، مهدی نصیری به عنوان مدیرمسئول کیهان منصوب شد و بعد از استعفای خاتمی، با حکم مقام رهبری، سید محمد اصغری به عنوان نماینده ولی‌فقیه در کیهان به این موسسه رفت.

شریعتمداری آمد، نصیری رفت!

این وضعیت تا نیمه‌های سال ۱۳۷۳ ادامه داشت؛ همان ایامی که حسین شریعتمداری بجای اصغری، نماینده ولی‌فقیه در کیهان شد. وقتی حسین شریعتمداری برای این سمت پیشنهاد شد، نصیری هم موافق بود؛ اما ۳-۴ ماه بعد از این انتصاب، نصیری از مدیرمسئولی و سردبیری کیهان استعفا کرد و به صورت کامل از این موسسه خارج شد. به گفته نصیری، شریعتمداری پیش از آنکه به کیهان بیاید، «در دفتر سیاسی سپاه بود و گاهی برای روزنامه ما مقالاتی با اسم مستعار «ابوالفضل. ش» می‌نوشت».

سال ۱۳۸۱ حسین شریعتمداری مدیر مسئول کیهان در گفت‌وگویی با «ایسنا» درباره خروج نصیری از کیهان گفته بود «وقتی ما آمدیم، آقای نصیری گفتند همیشه نظرم این بود که سرپرست و مدیرمسئول روزنامه باید یکی باشد ولی این‌که من می‌ماندم به خاطر این بود که بین خودم و سرپرستی خیلی همخوانی نمی‌دیدم.

حالا که شما آمدی، این مشکل حل شده است و من هم دوست دارم که یک نشریه‌ی جداگانه راه بیندازم». شریعتمداری در ادامه از مقاومتش برابر جدا شدن نصیری از کیهان می‌گوید: «من با ایشان خیلی کلنجار رفتم و مدت زیادی این نظر را نپذیرفتم. بالاخره خیلی اصرار کرد اما نمی‌پذیرفتم؛ چون از برادران بسیار کارآزموده، بسیار مومن و کارشناس بود.

به هر حال با اصرار زیاد ایشان و فرستادن واسطه‌ها، قبول کردم ولی گفتم که حداقل در سردبیری باش. ایشان این را پذیرفت ولی بعد از یک مدتی گفت که من می‌خواهم یک نشریه دربیاورم و آن نشریه هم همین دیدگاه را پیش می‌برد. نهایتا من با این خواسته موافقت کردم و ایشان نشریه‌ی صبح را درآوردند. الان هم با آقای نصیری ارتباط داریم. البته ایشان در قم هم علوم حوزوی تحصیل می‌کنند و هم به تحقیقات می‌پردازند ولی هیچ مشکلی با ایشان نداشته و نداریم.»

اما خود مهدی نصیری در گفت‌وگویی که دی ماه ۱۴۰۲ با «شرق» داشته روایتی دیگر درباره چرایی استعفا از کیهان دارد: «یک ماه با آقای شریعتمداری به‌عنوان سردبیر کار کردم. یک روز با دوستمان حاج آقا معلا (عضو شورای سردبیری کیهان) بودیم، گفتم هوس زیارت مشهد کردم و می‌خواهم سه، چهار روز برای زیارت بروم. بیایید برویم طبقه بالا آقای شریعتمداری را ببینیم ضمنا من هم از ایشان مرخصی بگیرم.

به آقای شریعتمداری گفتم با اجازه‌تان می‌خواهم چند روزی به مشهد بروم. گفت خوشا به سعادتتان. بلند شد و ما را همراهی کرد و گفت ما را هم دعا کنید. فردایش به مشهد رفتم و چند روز بعد که برگشتم آقای معلا به من گفت آقای حجازی از دفتر رهبری تماس گرفته و گفته آقای شریعتمداری از فلانی گله کرده که مشهد رفته و از من اجازه نگرفته. من بهت‌زده شدم و گفتم آقای معلا مگر خودتان شاهد نبودید که با هم رفتیم و اجازه گرفتیم؟ چرا آقای شریعتمداری این‌طور گفته؟ گفت من هم نمی‌دانم چرا. گفتم آقای معلا! دیگر جای من اینجا نیست، با این وضعیت هر اتهامی ممکن است به من زده شود».

نتیجه آن شد که همان روز استعفا را نوشت و از کیهان رفت. نصیری در ادامه از تحویل امکانات موسسه کیهان می‌گوید؛ امکاناتی نظیر خودرو و منازل سازمانی: «پیکان مدل ۶۴ را که دستم بود، تحویل دادم و کشوهای میزم را خالی کردم و رفتم. ما در خانه‌های سازمانی کیهان زندگی می‌کردیم. سر خیابان ملک یک مجموعه ۱۰ واحدی را کیهان خریده و به مدیرانش داده بود و من هم چند سال آنجا ساکن بودم. از همان روز دنبال خانه گشتم و در بلوار ابوذر، در خیابان پیروزی خانه‌ای را اجاره کردم. یک ماه بعد خانه کیهان را تحویل دادم و رفتم».

منتقد هاشمی رفسنجانی

به هر طریق با خروج از کیهان، نصیری از اسفند ۱۳۷۳ اقدام به انتشار نشریه «صبح» کرد. او بعد از ریاست‌جمهوری هاشمی رفسنجانی، از منتقدان جدی او در حوزه فرهنگ و اقتصاد شد؛ هم در روزنامه کیهان و بعد از آن در نشریه صبح به صورتی جدی‌تر و گزنده‌تر از رئیس‌جمهوری وقت انتقاد می‌کرد.

در زمان فعالیت در روزنامه کیهان، آنچه خودش «پروژه مبارزه با شرکت‌های مضاربه‌ای» می‌خواند را پیش می‌برد؛ او معتقد بود که این شرکت‌ها آثار زیان‌باری برای اقتصاد دارند. بعد از راه‌اندازی نشریه صبح، بی‌پرواتر به دولت حمله می‌کرد.

یکی از حملاتی که در این نشریه نسبت به دولت هاشمی انجام داد، اتهام بریز و بپاش و فساد مالی در دو وزارتخانه پست و تلگراف و نیرو بود؛ یعنی محمد غرضی و بیژن زنگنه هدف حملات او بودند. ادامه فعالیت نشریه صبح بعد از این دست اقدامات علیه دولت، در روزگاری که با منتقدان برخوردهایی غیر از تحمل انجام می‌شد، نشاندهنده جایگاه مستحکم نصیری و جریانی است که او به آن منتسب می‌شود؛ جایگاهی مستحکم در نظام و پیوندهایی قوی برای مصون ماندن از برخوردهای خارج از دایره تحمل و مدارا.

سال ۱۳۷۷ او زندگی‌اش را جمع و جور کرد و از خیابان ابوذر تهران دوباره به قم بازگشت؛ همزمان قصد داشت تا نشریه صبح را هم تعطیل کند؛ او برای تعطیل کردن صبح دلایل خودش را داشت: «بی نتیجه بودن تلاش‌های صبح برای مقابله با مفاسد اقتصادی که از سال ۷۰ به این سو هر روز ابعاد گسترده‌تری می‌یافت و نیز توجه جدی‌ام به موضوع نظری اسلام و تجدد که خلا این بحث را در فضای فکری کشور به خصوص در حوزه‌های علمیه بسیار زیان‌بار یافتم و علاقه شخصی به پی گیری این موضوع». همزمان با انتشار «صبح» جلساتی با نام «غرب‌شناسی» هم برگزار می‌کرد و در آن مباحث مرتبط با این موضوع را برای مخاطبانش مورد واکاوی قرار می‌داد.

روزنامه صبح از نصیری تا ده نمکی

در زمانی که نصیری قصد تعطیلی صبح را داشت، با وارد شدن «مسعود ده نمکی» به ماجرا، تعطیلی این نشریه منتفی شد و بنا بر این شد که این چهره جنجالی که تا آن زمان نشریات «شلمچه» و «جبهه» را منتشر می‌کرده، از این پس مدیرمسئولی و سردبیری صبح را بر عهده داشته باشد. نصیری آذر ماه ۱۳۷۹ اعلام کرد که او تنها صاحب امتیاز این نشریه خواهد بود. او تاکید داشت که «مواضع ده‌نمکی با آنچه در هفته‌نامه صبح اعمال می‌شود، منافاتی ندارد، اما به هر حال اگر مواضع فکری، نظری و جهت‌گیری صبح با مدیر مسؤولی ده‌نمکی به روال فعلی ادامه یابد، به لحاظ تیراژ و مسایل مالی با مشکل مواجه می‌شود». این سخنان یک هفته پس از آن بود که نخستین شماره نشریه صبح با مدیریت جدید منتشر شده بود.

او اما اعترافی از رویگردانی مخاطبان نیز پس از آغاز دولت اصلاحات داشت: «صبح و برخی دیگر از نشریات سیاسی طی دو سه سال اخیر، به موازات افزایش مطبوعات سیاسی اکشن و جنجالی، با افت تیراژ مواجه شدند».

نصیری در نخستین شماره «صبح» به سردبیری ده‌نمکی، گفت‌وگویی با این نشریه داشت که در آن انتقادات تندی از وزارت ارشاد و مطبوعات دوره اصلاحات داشت: «ظاهرا فعلا تقدیر چنین است که مخالفان و بعضا عناصر متمایل به دشمنان، میدان و امکانات بیشتری داشته باشند و ما هم چون از آغاز انقلاب-بنا بر مصلحت زمانه یا از سر عقیده-تصمیم به چمع دموکراسی و اسلام در کشور داشته‌ایم و اکنون هم داریم و این دو را قابل جمع و واجب‌الجمع می‌دانیم، نمی‌توانیم کاری کنیم و باید بسازیم».

او در ادامه افزوده که «بالاخره دموکراسی و پارلمانتاریسم، اقتضا می‌کند که وزیری یا وزارتخانه‌ای بتواند در یک مملکت، سازی کوک کند که ارکانی از نظام و حتی رهبری، آن را صریحا نفی و رد می‌کنند و اعلام نارضایتی می‌نمایند و آقای وزیر بتواند بودجه‌های هنگفتی را در خدمت فعالیت‌های فرهنگی و مطبوعاتی قرار دهد که بعضا قصد براندازی را دارند و علنا به احکام و شریعت اسلام هجمه می‌کنند.

بالاخره سرگردانی بین اسلام و دموکراسی و اسلام و غرب ادامه پیدا خواهد کرد تا سرانجام یکی، دیگری را از میدان به در کند و یا آن که شرایطی بی‌ثبات و پیوسته متزلزل و متشنج را بر کشور تحمیل خواهد کرد؛ همانگونه که تا حدودی کرده است».

در آخرین روزهایی که نصیری مدیرمسئول صبح بود، در یک مصاحبه به موضوع فسادهای مالی و اداری در کشور پرداخت. او در این گفت‌وگو جهت‌گیری‌های تند و تیزش را یک بار دیگر به رخ کشید و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ را «مبدا بروز فسادهای مالی واداری» دانست.

او باز هم به هاشمی رفسنجانی اما بدون بردن نام حمله کرد: «پس از جنگ ظهور و غلبه برخی گرایش‌ها ودیدگاهها، از سوی نهادها و قوای سه‌گانه نظام در جامعه، جهت حرکت انقلاب از معنویات و آرمان‌گرایی وخدامحوری را به سمت دنیاخواهی وکامجویی و سپس توسعه، سوق داد. از نتایج این افول و تغییر جهت، غلبه فکری واجرایی جریان توسعه‌مدارتکنوکرات وغربگرا بر بخش‌های گسترده‌ای از مقدرات کشور بود. کم‌اعتنایی به عدالت علوی وعدم برخورد جدی با مظالم ومفاسد اقتصادی، از ویژگیهای فکری و خصلتی چنین جریانی بود.»

او به دولت خاتمی هم حمله‌ای تند کرد و گفت: «حضور وزرای دولت قبلی در کابینه آقای خاتمی و سپردن وزارتخانه‌های مهمتر به برخی وزیرانی که در وزارتخانه‌شان بیشترین حجم فساد مالی رخ داده بود، نشان داد هنوز عزم جدی برای برخورد با این مساله به وجود نیامده است. توسعه‌مداری و گرایش به ارزش‌های غربی در دولت جدید ابعاد تازه‌ای یافته ومقوله توسعه‌سیاسی، دموکراسی و نسبیت‌اندیشی نیز به آن افزوده شده‌اند».

نشریه صبح به چه کسی واگذار شد؟

این همان خطی بود که نصیری در زمان کیهان و سه سال ابتدایی نشریه صبح درباره دولت هاشمی رفسنجانی پی می‌گرفت؛ و البته از ۷۶ تا ۷۹ همزمان درباره دولت اصلاحات و سازندگی داشت. او طرز فکری با گرایش‌های چپ‌گرایانه اقتصادی و محافظه‌کارانه سیاسی را همزمان پیگیری می‌کرد.

سال ۱۳۸۰ نهایتا امتیاز نشریه صبح را هم واگذار کرد و به عنوان آخرین سنگر در صبح را هم تحویل داد. او آذر ماه آن سال اعلام کرد که امتیاز «صبح» را به «فروز رجایی‌فر» از تسخیرکنندگان سفارت آمریکا در تهران منتقل کرد. البته که از اردیبهشت ماه ۱۳۸۰ نشریه صبح به دلیل «مشکلات مالی» انتشارش را متوقف کرده بود.

او سال ۸۰ به عنوان معاونت سیاسی شورای سیاستگذاری ائمه جمعه سراسر کشور تا سال ۱۳۸۴ مشغول به کار بود؛ از این سمت به امارات متحده عربی رفت؛ به عنوان «معاونت فرهنگی دفتر نمایندگی رهبر جمهوری اسلامی». سال ۱۳۸۸ به قم بازگشت و در آنجا برای مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما، ماهنامه «سیاحت غرب» را مدیریت و منتشر کرد.

مدتی بعد فصلنامه‌ای «معرفتی-اعتقادی» با نام «سمات» را منتشر کرد؛ این بار هم در نقش مدیر مسئول و صاحب امتیاز. این نشریه از سال ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۱ جمعا هفت شماره منتشر شد.

سال ۱۳۹۱ وارد هیات داوران جشنواره فیلم عمار شد. در آن سال‌ها اما انگار او در حال تغییر بود؛ تغییراتی بزرگ که بسیاری را به تعجب واداشت. خودش درباره چگونگی تغییر نگاهش به روزنامه «شرق» گفته «من مثل خیلی‌های دیگر شیفته آیت‌الله خمینی بودم، ولی به خاطر روحیه طلبگی همیشه به استقلال فکری قائل بودم. یعنی می‌گفتیم ما با آقای خمینی اتفاق نظر داریم. همان‌طور که او می‌بیند، ما هم می‌بینیم.

اگر جاهایی احساس می‌کردیم الان من غیر از ایشان می‌فهمم، ممکن بود علنی در روزنامه کیهان نگویم چون کیهان باید مشی ایشان را دنبال می‌کرد، اما فکر خودم را هم تخطئه نمی‌کردم و نمی‌گفتم تو طور دیگری فکر نکن. من هیچ‌وقت این‌طور نبودم. همین یک روزنه برای نجات کافی بود؛ یعنی اینکه بگویی من هم باید فکر کنم. حالا ممکن است خیلی جاها اشتباه فکر کنی. مثلا مقطعی من وارد مباحث کلامی و اعتقادی شدم. نزاعی بین متکلمان مسلمان با فلاسفه مسلمان هست.»

نتیجه این نگاه او، کتابی با نام «عصر حیات» شد که در آن به موضوع «امکان یاعدم امکان تمدن اسلامی تراز در عصر غیبت» می‌پردازد؛ البته که این کتاب هیچگاه راهی برای انتشار نیافت و سرانجام پس از چندین سال نسخه الکترونیکی آن در اختیار مخاطبانش قرار گرفت.

اما این کتاب او برای عامه مردم نمی‌توانست تغییرات مهدی نصیری دهه ۷۰ و ۸۰ خورشیدی را به خوبی نشان دهد.

دهه متفاوت در زندگی نصیری

او این مسیر را کم‌کم در حال طی کردن بود؛ دهه ۹۰ خورشیدی همان دهه‌ی تغییر برای نصیری بود. او انگار می‌خواست نقطه‌ای برای رونمایی از تغییرات جدید و عقاید به‌روزرسانی شده‌اش بیابد؛ نقطه‌ای که برای نصیری «عطف» بود و برای مخاطبانش «شگفت‌آور».

آن نقطه، روزهای پس از اعتراضات به گران شدن بنزین در آبان ۱۳۹۸ بود؛ نصیری آنجا را همان نقطه‌ای یافت که می‌باید آن تغییرات را عمومی می‌کرد. البته که او در ارتباط با برخی مسائل آن روحیات ناشی از تفکرات تندروانه‌ی محافظه‌کاری همچنان داشت.

اما در برهه زمانی اعتراضات آبان ۹۸، بر خلاف گفتمان حاکم درباره معترضین، نصیری کشته‌شدگان آن اعتراضات را نه اغتشاشگر که «جوانانی از خانواده‌های مستضعف» معرفی کرد که «از فقر و فلاکت» به ستوه آمده‌اند و «به خیابان ریختند». او موکدا تاکید داشت که هیچ «منافق» و «از خارج آمده‌ای» در صف معترضان نبود و همگی همین «مردم عادی» بوده‌اند.

با این وجود چند ماه بعد وقتی برای سه معترض آبان حکم اعدام صادر شد، او در توییترش خواستارعدم اجرای احکام اعدام شد: «با درایت و تعهدی که از آقای رییسی و دوران جدید قوه قضاییه سراغ داریم حکم اعدام سه جوان آشوبگر که مرتکب قتل نشده و مسلح نبوده اند، اجرا نخواهد شد».

اما آنچه تغییر نظرات نصیری را شگفت‌انگیز کرد، نظراتش پیرامون حجاب بود؛ شهریور ۱۳۹۹ او در یک مناظره تلویزیونی در شبکه چهار صدا و سیما شرکت کرد و برای نخستین بار از نظرات جدیدش در ارتباط با حجاب پرده برداشت: «الزام به حجاب بی‌هزینه نبوده است، یکی ممکن است بگوید که عیبی ندارد، ما قبول داریم که الزام موفق نبوده اما حداقل اینکه الزام باعث می‌شود که سالی یکی دو درصد فقط ما افت حجاب داشته باشیم و سیر فاصله‌گیری از حجاب تدریجی باشید، خود همین یک دستاورد است. در پاسخ باید گفت که خیر، چنین امری برای جامعه ما خیلی هزینه‌بردار بوده است.

چند مثال می‌زنم؛ همانطور که عرض کردم ما با این الزام یک دوقطبی ایجاد کردیم، دوقطبی نظری و فکری تا زمانی که در مقام اظهارنظر و گفت‌وگو است عیبی ندارد اما این دوقطبی در عرصه عملکرد اجتماعی می‌آید. براساس پیمایشی که وزارت ارشاد در سال ۱۳۹۴ داشته است، بیشتر از ۷۰ درصد جامعه ایرانی با الزام حجاب موافق نیست. اما در برابر این هفتاد درصد چه اتفاقی می‌افتد…».

از یک سو این حرف‌ها از سوی چهره‌ای مانند نصیری برای آن‌هایی که می‌شناختندش تعجب‌برانگیز بود؛ از سوی دیگر بیان این نظرات از برنامه‌ای زنده از تلویزیون جمهوری اسلامی.

با این نظرات، او آماج حملات هم‌سنگران سابقش قرار گرفت؛ خبرگزاری فارس در یادداشتی نسبت به اظهارات نصیری معترض شد: «روشن است دچار چه اشتباه فاحشی شده‌اند. الزام قانون در جمهوریت پشتوانه رای مردمی دارد، نه قلدری یک دیکتاتور. آقای نصیری گفته‌اند الزام حجاب ثمر نداشته است. از کجا فهمیدند؟ اینکه وضع حجاب بدتر شده یعنی الزام ثمر نداشته است؟ بازهم دچار اشتباه عجیب شدند. جامعه ما در یک مبارزه است. اساسا مقایسه نقطه‌ای در فهم رفتار جامعه در حال مبارزه غلط است. سوال این است که اگر الزام حجاب نبود وضع بدتر بود یا بهتر؟».

با این وجود هنوز او مغضوب کامل محافظه‌کاران نشده بود؛ هر چه زمان می‌گذشت و نصیری بیشتر سخن می‌گفت، این حملات بیشتر می‌شدند. بعد از جانباختن مهسا امینی در روزهای پایانی شهریور ۱۴۰۱، نصیری نسبت به عملکرد گشت ارشاد به تندی سخن می‌گفت و بعد از برخوردها با اعتراضات مردم، تندی‌اش افزون شد.

مخالفان نصیری چند دسته اند؟

طرفه آنکه انتقادات او دیگر تنها در سطح وزیر و نماینده و سران قوا محدود نمی‌شد و بی‌پروا نسبت به همه مقامات در جمهوری اسلامی زبان به انتقاد می‌گشود و عملکرد آن‌ها را زیر علامت سوال قرار داد.

مخالفانش تشکیل شده از دو طیف هستند؛ نخست آن‌ها که سابقا طرفدارانش بودند و دوم، «انقلابی‌های توییتری خارج‌نشین» که از هزاران فرسنگ دورتر از ایران، از بریتانیا و آمریکا و اتحادیه اروپا، برای مردم نسخه می‌پیچند؛ همه و همه، به همان نسبتی که انتقادات نصیری از نظام تندتر می‌شد و می‌شود، ادبیاتشان هم نسبت به نصیری تندتر و تندتر می‌شد و می‌شود.

با این همه او هنوز میدان را خالی نکرده است و به انتقاداتش ادامه می‌دهد. شاید او می‌خواهد جبران مافات آن‌ها دو سه دهه‌ای را کند که تفکراتی تندروانه داشته است؛ دهه‌هایی واسطه عملکردش، خود می‌گوید، از «روشنفکران، سینماگران، نویسندگان، خیلی از مطبوعاتی‌هایی که آن روزها با آن‌ها درگیر می‌شدیم»، باید «عذرخواهی» کنم.

مواضع دیروز یا امروز نصیری، چه به مذاق خوش بیاید و چه نیاید، هرچه که باشد، امروزش با دیروزش زمین تا آسمان تغییر کرده؛ چه تفکرش و چه راه گذراندن معاش؛ قبلا با شهریه حوزه و حقوق کیهان و درآمد از صبح گذران زندگی می‌کرد؛ اما امروز شهریه حوزه‌اش قطع شده و با پس‌انداز و کار در اسنپ.

حالا انقلابی سفت و سخت دیروز، به منتقد سفت و سخت امروز تبدیل شده است؛ منتقدی که البته از نظر منتقدان امروزش، آن زمان تندرو نبوده ولی الان تندرو شده است یا از منظر منتقدان دیروزش، امروز تندرو نیست و آن زمان تندرو بوده است.

دیگر خبرها

  • انتشار بیانیه توسط شرکت‌کنندگان در کنفرانس بین‌المللی علوم و فنون هسته‌ای ایران  
  • دانشمندان ایرانی با توفیقات علمی خود، امنیت و توسعه پایدار کشور را تضمین کردند
  • بیانیه شرکت‌کنندگان کنفرانس بین‌المللی علوم هسته‌ای ایران
  • شرکت‌کنندگان کنفرانس بین‌المللی علوم و فنون هسته‌ای بیانیه دادند
  • بدون در نظر گرفتن شاخص‌هایی دقیق انتخاب نامزد اصلح غیرممکن است
  • کتاب جدید بهمن پگاه راد رونمایی می شود
  • هوش مصنوعی ناشناخته‌های کیهان را کشف می‌کند
  • رازهای آشتی ایران و عربستان به روایت الجزیره قطر
  • ۴ دهه زندگی مهدی نصیری؛ از کیهان تا بی‌بی‌سی
  • رویترز: رئیس سیا برای یک دیدار اضطراری با نخست وزیر قطر به دوحه سفر می‌کند